فصل دوم آیتِ عشق از دفترِ عقل (تفسیر قرآن)

پدیدآورسیداحمد علوی عاملی

نشریهگنجینه

شماره نشریه12

تاریخ انتشار1388/03/11

منبع مقاله

share 1999 بازدید
فصل دوم آیتِ عشق از دفترِ عقل (تفسیر قرآن)

سید احمد علوی عاملی
لطیفه‏ی لاهوتیّه

اسراری از سوره‏ی حمد

چون سوره‏ی فاتحه که سَبْعُ الْمَثانی است، در بیان ذات و صفات حضرت باری است و همچنین در آثار و افعال او، باید که افتتاح به آن، پیش از شروع در مقصود واقع شود...
[در این سوره] «الرحیم» اشارت است به صفت حق تعالی که تعلّق به ممکنات در نشأت قیامت دارد. مثل عَفوّ و گذشتن از گناهِ بندگان؛ پس اشاره به معاد ایشان نیز شده است. فلاجَرَم (ناگزیر) بر دیده‏ی حقیقت بین مخفی نخواهد بود که در این آیه، اشارت به ذات و صفات و افعال واجب‏بالذات، بر سبیل اجمال است. و بعد از اشارت اجمالی، شروع به حمد و ستایش نموده.
«الحمدللّه‏ رب العالمین» «حمد» وصف به جمیل است از روی تعظیم و «رَبِّ» به کسر، صفت «اللّه‏» است. رَبّ از تربیت است و عبارت از رسانیدن هر چیزی را به کمال خود بر سبیل تدریج. و از این جا نیز ظاهر گردید که باری تعالی، فاعل مختار است، چه فاعل مختار، عبارت از آن کسی است که اگر خواهد، کُند و اگر نخواهد نکند و به هیچ وجه مراد او از اراده‏اش، تخلف نکند و این معنی در حقیقت در غیر رَبّ، واجب بالذات نیست. چه [را که] علم و قدرت و اراده، منشا افعال اختیاری است.
همچنین دلالت بر علم باری تعالی به شهادت عقل و نقل است: اما اول آن است که حق تعالی مربی و خالق عالم است که نهایت انتظام و غایت احکام دارد و باز از جمله‏ی عوالمِ علم و قدرت است. فلاجَرَم عالم و قادر خواهد بود. و اما دلیل نقلی، آیه‏ی مذکوره است، بلکه آن را دلالت است به این که عالِم به جمیع چیزهاست. به مقتضای برهان عقلی که مفاد آیه‏ی «اَلا یَعْلَم مَنْ خَلَقَ وَ هُوَاللَّطیفُ الْخَبیر» است. چه ظاهر است که لطیف، عبارت از مجرَّد از غواشی (پرده‏هایِ) ماده است و خبیر عبارت از داناست و هرگاه مجرد عالِم، ایجاد اشیاء نماید، [حتما] عِلم به آن اشیا خواهد داشت.

لطیفه‏ی دیگر

از این وجوه، ظاهر گردید که مفاد «رَبِّ العالَمین» چندین صفت باری تعالی است، مثل آن که حیّ، مرید، سمیع، بصیر و متکلم است، چه معلوم است که خالق حیات، اراده، سمع، بَصَر و کلام که هر یک از این‏ها از جمله‏ی عالِم است که باید متصِّف به جمیع این صفات بوده باشد.
و باز دلالت بر صدق باری تعالی دارد، چرا که کذب، نقص است و خلاّق جمیع موجودات و فعّال کمالِ جمیع کاینات، مقدس از صفت نقص است.

و لطیفه‏ی اُخْری

در این آیه، چنان چه اشارت است به و احدیّت حق تعالی که عبارت از نفی شریک و نفی مِثل است از او، همچنین اشارت است به احدیّت او که عبارت از عدم ترَکُّبِ از اجزا است، چرا که رَبِّ جمیع اشیاء مستلزم آن است که مرکب از اجزا به هیچ وجهی از وجوه نباشد و الا لازم آید که آن اجزاء داخل ما عدای (غیر) او از اشیاء باشند. پس باید که رب عالم، رب آن اجزا نیز باشد. چه، جزء غیر، کلّ است و این باطل است.
«الرحمن الرحیم» رحمت عبارت از نعمت است و موضوع از برای مبالغه‏اند و در این آیه، دلالت بر توحید است، چه، وصف او به «رحمن»، اقتضاء مبالغه در اتّصاف رحمت بر وجهی که شامل عامّه‏ی خلایق باشد، می‏نماید و قادر به این معنی، حضرت باری تعالی است.

لطیفه‏ی تبیانیه

در این آیه دلالت است بر این که حضرت باری، بخشاینده‏ی جمیع خیرها و نعمت‏ها و وهّاب آن‏هاست و بعضی از ارباب ذوق و شهود را اعتقاد آن است که رحمت بی‏غایت آن حضرت، تعلق به فنا نیز دارد. چنان که گفته است که اصل همه‏ی کاینات فنا است، پس بر فنا هم رحمت کرد به [وسیله‏ی [ایجاد، چه فنا در اصل، موجود نبود، فلهذا، رحیم، بعد از رحمن، ذکر شده تا شامل جمیع انواع لطف باشد.
و بالجمله، فیض وجود که منبسط (گسترده) بر اعیان می‏گردد، هرچه به آن مرتبه از کمال و فیض که قابلیت آن دارد ظاهر می‏گرداند، همچون فیض آفتاب که به هر یک از اعیان قابله که واقع می‏شود، آن چه در اوست، از احوال و الوانْ می‏نمایاند، فلاجرَم آن چه از حضرت حق صادر می‏شود، فیض وجود است و آن خیر محض است و شر از نقصان، قابلیت ممکنات است که قبول تمام فیض ننموده، پس از این وجه منسوب به حق نباشد و از جانب مبدأ، نه. پس منشأ ظهور همه‏ی صفات حمد، فیض وجود حق و رحمت بی‏نهایت اوست و نقص، از محض قصور قابلیت ایشان است.

نکات تفسیری از سوره‏ی مبارکه‏ی حج

رشیدالدین فضل‏اللّه‏ میبدی

«وَاِذابَوّانَا لاِبراهیمَ مَکانَ البیتِ أَن لاتُشرِک بی‏شیئا و طَهِّر بَیْتی لِطائفین و القائمین والرُّکَّع اَلسُّجُود»(حج / 26)
[به خاطر بیاور] زمانی را که جای خانه‏ی کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم [و به او گفتیم:] چیزی را همتای من قرار مده و خانه‏ام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجود کنندگان (از بت‏ها) پاک ساز.

بنایِ خانه‏ی کعبه

[خداوند] می‏گوید: ابراهیم را ساز و آلت و قوّت و مهارت و قدرت و مَعُونَت دادیم تا خانه‏ی کعبه را بنا کرد، چنانکه خواستیم و فرمودیم: آنگه او را گفتیم: کرده و ساخته‏ی خود منگر، توفیق و معونتِ ما نگر و جهدِ خود مبین، ارادت و عنایتِ ما بین.
ای جوانمرد! بنده را دو دیده داده‏اند تابه یک دیده، صفاتِ آفاتِ نفس خود بیند و به یک دیده صفاتِ کرم حق بیند، به یک دیده فضلِ او بیند، به یک دیده فعل خود بیند؛ چون فضلِ او بیند، افتخار کند، چون فعلِ خود بیند، افتقار (فقر و احتیاج) آورد. چون کَرمِ قدم بیند، در ناز آید، چون قدم عدم بیند، در نیاز آید.

طهارت خانه [و طَهِّر بَیْتی]

[خداوند] می‏گوید: دلِ خویش را یکبارگی باز ذکرِ من پرداز هیچ بیگانه و غیری را بدو راه مده که دل پیرایه‏ی شراب مهر و محبتِ ماست... هر دلی که از مُکَوَّناتِ (به وجود آمده‏ها) صافی‏تر و بر مؤمنان رحیم‏تر، آن دل به حضرت عزّت، عزیزتر و محبوب‏تر. دل سلطانِ نهاد توست زینهار تا او را عزیز داری و رویِ وی از کدورتِ هوی و شهوت نگاه داری و به ظلمتِ و شهوت دنیا آلوده نگردانی. به داوود علیه‏السلام وحی آمد که: ای داوود! خانه پاک گردان تا خداوندِ خانه به خانه فرود آید. گفت: بار خدایا! آن کدام خانه است که عظمت و جلالِ تو را شاید؟ گفت: آن دلِ بنده‏یِ مؤمن است.
گفت: بار خدایا! چگونه پاک گردانم؟ گفت: آتشِ عشق درو زَن، هرچه نَسبِ، ما ندارد، سوخته گردد و آنگه به جاروب حسرت بِروب تا اگر به یقینی مانده بود پاکِ بروبد. ای داوود! از آن پس اگر سرگشته‏ای بینی در راهِ طلبِ ما آنجاش نشان ده که خرگاهِ قُدسِ ما آنجاست.

حلمِ خداوند

حج دو حرف است: حاء و جیم. حاء اشارت است به حلمِ خداوند، جیم اشارت است به جرمِ بنده [مثل آن است که بگویی:] خداوندا! آمدم با جرمِ خویش، بیامرز مرا به فضلِ خویش.
اعرابی‏ای را دیدند دست در اِستار (پرده‏های) کعبه زده و می‏گوید: چومن کیست و مرا خداوندی است که اگر گناه کنم، نراند و نعمت باز نگیرد و اگر بازآیم بپذیرد و بنوازد و اگر روی به درگاهِ وی آرم، نزدیک کند و اگر برگردم، باز خواند و خشم نگیرد.

پیادگانِ راهِ حج

پیادگان را در راه حج بر سواران رُتبتِ بیشی داد و به این کرامت ایشان را مخصوص کرد از آن که رنج ایشان بیش از رنجِ سواران است. پای‏هایشان آبله کرده، غبارِ راه بر روی و محاسن ایشان نشسته، بر امید مشاهده‏ی کعبه‏ی مقدسه بار رنج بر خود نهاده و ترکِ راحتِ و آسایش بگفته و این عجب‏تر که چون ذکرِ سواران کرد، مرکوب به ذکرِ مخصوص کرد نه راکب. گفت: «وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ»از بهر آن که رنجِ رفتن و گرانیِ بار بر مرکوب است نه بر راکب. آری کسی که خواهد که تا آن حجرِ مبارک که بر وی رقمِ تخصیص کشیده و خلعتِ یَمینُ اللّه‏ِ فِی الاَْرْضِ [دست خداوند در زمین] یافته، آن را مصافحت کند و به ناز، آن را در برگیرد، کم از آن نباشد که در راهِ طلب او باری بر خود نهد و رنجی بکشد.

تحملِ محنت

آن کعبه‏ی مشرفه‏ی مقدسه که تو می‏بینی، هزاران سال بتخانه‏ی کافران کرده بودند تا از غیرتِ نظر اغیار، به خداوند خود بنالید که: پادشاها! مرا شریف‏ترین بقاع گردانیدی و رفیع‏ترین مواضع ساختی، آن گه به بلایِ وجودِ اصنام مرا مبتلا کردی. از بارگاهِ جبروت بدو خطاب رسید: آری، چون خواهی که معشوق صد و بیست واند هزار نقطه‏ی طهارت باشی و خواهی که همه‏ی اولیا و صدیقان و طالبان را در راهِ جُستِ خودبینی و ایشان را به ناز در کنارگیری و هزاران ولی و صفی را جان و دل در عشقِ خود بسوزی و بگذاری... کم از آن نباشد که روزی چند این بلا و محنت بکشی و صفاتِ صفا و مروه‏ی خود در بَطْشِ (تندی) قهر غیرت فروگذاری.

منفع روندگان حج

[لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ] روندگان در راهِ حق مختلف‏اند و منافعِ هر یکی بر اندازه‏ی رویش اوست و به قدرِ همت او. اربابِ اموال را منافع، مال و معاش است و ارباب اعمال را منافع، حلاوت طاعات است. اربابِ احوال را منافع، صفای انفاس است. بوُشُعَیْبِ سقّا به قصد حج از شهر نیشابور بیرون آمد احرام گرفته. چون قدم در بادیه نهاد به هر میل که رسید، دو رکعت نماز کرد تا به مقصد رسید. آنگه گفت: رب العزه می‏گوید: «لیشهدوا منافع لهم وَ هذا مَنافِعِی فی حَجّی». گفت: حاجیان و زائران که از اقطار عالم روی بدین کعبه‏ی شریف نهاده‏اند، بدان می‏آیند تا به منافعِ خویش رسند، چنان‏که اللّه‏ تعالی می‏گوید و منافعِ من در این حج آن رکعتهای نماز است که مقام راز است.

تعظیم حُرُمات

[ذالک و من یعظم حرمات اللّه‏...] تعظیم حُرُمات کارِ جوانمردان است و سیرت صدیقان. اصحابِ خدمت، دیگرند و اربابِ حرمت، دیگر. ترکِ خدمت، عقوبت بار آورد، ترکِ حرمت، داغ فُرقت نهد. نتیجه‏ی خدمت، ثواب است و درجه‏ی ثمره‏ی حرمت، لذّتِ صحبت است و اُنسِ خلوت.
او که بر مقامِ شریعت خدمت کند، ناظر به مقام است و او که در عالمِ حقیقت، حرمت شناسد، ناظر به حق است. رسول خدا محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که خورشیدِ فلکِ سعادت بود و ماهِ آسمانِ سیادت در صدفِ شرف و طراز کسوتِ وجود، شبِ معراج، اطنابِ خیمه‏ی سرّ خود از همه‏ی مقامات روندگان بکند، نار به حق گشت نه ناظر به مقام. عالمیان همه در مقامات مانده و سیّد از همه برگذشته و نظر به حق داشته. لاجرم از بارگاهِ عزّتِ جبروت این خلعت کرامت یافته که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی»

دفاع از دوستان

«اِنَّ اللّه‏َ یُدافِعُ عَنِ الذینَ امنوا اِنّ اللّه‏َ لایُحِبُّ کُلَّ خَوّانِ کَفوُرٍ»؛ خداوند از کسانی که ایمان آورده‏اند، دفاع می‏کند. خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد. (حج / 38)
ربُ العزّه دوستان خود را و مؤمنان را پیوسته در پرده‏ی عصمت و حمایتِ خویش دارد. سینه‏هاشان از وسوسه‏های شیطان، دل‏هاشان از خطراتِ عصیان، جان‏هاشان از طوارق (حوادث) نسیان پاک دارد و در امان و حفظِ خویش دارد و چندان که بر غیب خود غیرت دارد، بر سرِّ مؤمن غیرت دارد، زیرا که این برای آن می‏دارد و آن برای این می‏پرورد. وقتی بیاید که پرده از میان برخیزد؛ این سرّ در آن غیب نظر کند و آن غیب در بُنِ سرّ نظر کند. ای جوانمرد! آن ساعت نعیمِ بهشت کجا پدید آید و جمالِ حورا و عینا به کدام حساب برآید؟

خیانت در اموال و اعمال و احوال

اللّه‏ تعالی دوست ندارد هر خیانت کار ناسپاس، خیانت هم دراموال رَوَد، هم در اعمال، هم در احوال. در اموال به اختزال (خیانت) رود در اعمال به ریا و تَصَنُّع و در احوال به مُلاحَظَتِ اَغْیار (در نظر گرفتن دیگران). ربُّ الْعِزَّه درِ این خیانت‏ها فرو بندد بر مؤمنِ عارف. رویِ دلِ وی با خود گرداند و او را به هیچ غیری ندهد و در فردوس برین باشد.
هر که غارتِ سلطان غیرتِ حقْ گشت، او را پروایِ هیچ غیر نماند. گفته‏اند: زاهد، صیدِ حق است ازدنیا بِجُسته، عارف، صیدِ حق است از بهشت بربوده. دلی به عشق سوخته، به مرغ بریان نیاساید، جانی به حق زنده با غیر او نیارامد.

مقالات مشابه

نگاهی به تفسیر فاتحة الکتاب فخر رازی

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهسیدرضا باقریان موحد

تفسیر القرآن بالقرآن فی سورة الفاتحة

نام نشریهالمعارج

نام نویسندهجعفر شرف‌الدین

الآیات المتشابهات فی سورة الفاتحة

نام نشریهالمعارج

نام نویسندهجعفر شرف‌الدین

التفسیر بالمأثور فی سورة الفاتحة

نام نشریهالمعارج

نام نویسندهجعفر شرف‌الدین

چهل نكته از تفسير سوره حمد

نام نشریهبینات

نام نویسندهمرتضی حائری

فی رحاب سورة الفاتحة

نام نشریهمجله رسالة القرآن

نام نویسندهسامی الخفاجی